امروز شنبه 29 ارديبهشت 1403 اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.
 
منوي اصلي
 
 

صفحه اصلي

اجتماعي

اقتصادي

ورزشي

سياسي

فرهنگي

درباره ما

تماس با ما

نسخه موبایل

 
 
تصوير روز
 
 

 
 
پيوند با ساير سايت ها
 
 

خبرگزاري ايرنا

خبرگزاري فارس

خبرگزاري مهر

پورتال خبري كاشان

موسسه فرهنگي تبيان

پي سي لـــرهاست

پایگاه فرهنگی مذهبی لتحر

 
 
جستجو در سایت
 
 
جستجو در :
 
 
آخرین نظرات خوانندگان
 
 
احسان:پرسپولیس
حامد:بابا مگه یه مدیر سایت چقدر وقت و قدرت داره که میتونه دو سه تا سایت رو مدیریت کنه تازه واسه خودشم میخواد بسازه!یکی هم واسه ما بساز!!!
محمد:فقط مسی
mohsen-a-arani tehran:merc ke darid farhang sazi mikonid
داوود .:خبری بسیار خوبی بهمون گفتی و من خیلی خوشحالم.فقط اگه زمان اکران ای فیلما میگفتید تشکر میکردم
 
     
مشروح خبر
 
گروه فرهنگي ........................................................... بازديد از اين خبر:101
گل کاشي، سفالينه اي از خاک سيلک
 
 

روزهاي آغازين ارديبهشت ماه، روز سهراب است. روز آمدن و ماندن، يا رفتن و مانا شدن؟ به راستي که اين گل کاشي فراموش نشدني است، درست مثل تپه هاي تاريخي سيلک کاشان.

سهراب سپهري شاعر نقاش يا نقاش شاعر، 14 مهرماه سال 1307 خورشيدي در شهرستان هنرپرور کاشان به دنيا آمد.
خود سهراب مي گويد: ... مادرم مي داند كه من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صداي اذان را مي شنديده است... (هنوز در سفرم - صفحه 9)
پدر سهراب، اسدالله سپهري، كارمند اداره پست و تلگراف كاشان، اهل ذوق و هنر بود. وقتي سهراب خردسال بود، پدرش به بيماري فلج مبتلا شد و در سال 1341 درگذشت.
« ... كوچك بودم كه پدرم بيمار شد و تا پايان زندگي بيمار ماند. پدرم تلگرافچي بود. در طراحي دست داشت. خوش خط بود. تار مي نواخت. او مرا به نقاشي عادت داد...» (هنوز در سفرم - صفحه 10)
مادر سهراب، ماه جبين، اهل شعر و ادب بود، كه در خردادماه سال 1373 درگذشت. تنها برادر سهراب، منوچهر در سال 1369 درگذشت. خواهران سهراب : همايوندخت، پريدخت و پروانه.
محل تولد سهراب باغ بزرگي در محله دروازه عطا بود. سهراب از محل تولدش چنين مي گويد: «... خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. براي يادگرفتن، وسعت خوبي بود. خانه ما همسايه صحرا بود . تمام روياهايم به بيابان راه داشت...» (هنوز در سفرم - صفحه 10)
سهراب در سال 1312، به دبستان خيام (مدرس) كاشان وارد مي شود. « ... مدرسه، خواب هاي مرا قيچي كرده بود. نماز مرا شكسته بود. مدرسه، عروسك مرا رنجانده بود. روز ورود، يادم نخواهد رفت: مرا از ميان بازيهايم ربودند و به كابوس مدرسه بردند. خودم را تنها ديدم و غريب... از آن پس و هر بار دلهره بود كه به جاي من راهي مدرسه مي شد....» (اتاق آبي - صفحه 33)
سهراب از معلم كلاس اولش چنين ميگويد : « ... آدمي بي رويا بود. پيدا بود كه زنجره(نام حشره-اي) را نمي فهمد. در پيش او خيالات من چروك ميخورد...»
خرداد سال 1319 ، پايان دوره شش ساله ابتدايي. « ... دبستان را كه تمام كردم، تابستان را در كارخانه ريسندگي كاشان كار گرفتم. يكي دو ماه كارگر كارخانه شدم. نمي دانم تابستان چه سالي، ملخ به شهر ما هجوم آورد. زيان ها رساند. من مأمور مبارزه با ملخ در يكي از آبادي ها شدم. راستش، حتي براي كشتن يك ملخ نقشه نكشيدم. اگر محصول را مي خوردند، پيدا بود كه گرسنه¬اند. وقتي ميان مزارع راه مي رفتم، سعي مي كردم پا روي ملخ ها نگذارم....» (هنوز در سفرم)
مهرماه همان سال، آغاز تحصيل در دوره متوسطه در دبيرستان پهلوي كاشان. « ... در دبيرستان، نقاشي كار جدي تري شد. زنگ نقاشي، نقطه روشني در تاريكي هفته بود...» (هنوز در سفرم - صفحه 12)
سال 1320، سهراب و خانواده به خانه اي در محله سرپله كاشان نقل مكان كردند. سال 1322، پس از پايان دوره اول متوسطه، به تهران آمد و در دانشسراي مقدماتي شبانه روزي تهران ثبت نام كرد. « ... آمدم تهران و رفتم دانشسراي مقدماتي. به شهر بزرگي آمده بودم. اما امكان رشد چندان نبود...» (هنوز در سفرم- صفحه 12)
سال 1324 دوره دوساله دانشسراي مقدماتي به پايان رسيد و سهراب به كاشان بازگشت. « ... دوران دگرگوني آغاز مي شد. سال 1945 بود. فراغت در كف بود. فرصت تأمل به دست آمده بود. زمينه براي تكان هاي دلپذير فراهم مي شد...» (هنوز در سفرم)
سهراب سپهري در آذرماه سال 1325 به پيشنهاد مشفق كاشاني (عباس كي منش متولد 1304) در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) كاشان استخدام شد.
« ... شعرهاي مشفق را خوانده بودم ولي خودش را نديده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن كشيد. الفباي شاعري را او به من آموخت...» (هنوز در سفرم)
سال 1326 و در سن نوزده سالگي، منظومه اي عاشقانه و لطيف از سهراب، با نام "در كنار چمن يا آرامگاه عشق" در 26 صفحه منتشر شد.
مشفق كاشاني مقدمه كوتاهي در اين كتاب نوشته است. سهراب بعدها، هيچگاه از اين سروده ها ياد نمي كرد. سال 1327، هنگامي كه سهراب در تپه هاي اطراف قمصر مشغول نقاشي بود، با منصور شيباني كه در آن سالها دانشجوي نقاشي دانشكده هنرهاي زيبا بود، آشنا شد. اين برخورد، سهراب را دگرگون كرد. « ... آن روز، شيباني چيزها گفت. از هنر حرف ها زد. ون گوگ را نشان داد. من در گيجي دلپذيري بودم. هر چه مي شنيدم، تازه بود و هر چه مي ديدم غرابت داشت. شب كه به خانه بر ميگشتم، من آدمي ديگر بودم. طعم يك استحاله را تا انتهاي خواب در دهان داشتم...» (هنوز در سفرم)
سپهري شاعر و نقاش، شهريورماه همان سال، از اداره فرهنگ كاشان استعفا مي¬دهد. مهرماه، به همراه خانواده جهت تحصيل در دانشكده هنرهاي زيبا در رشته نقاشي به تهران مي آيد. در خلال اين سال ها، سهراب بارها به ديدار نميا يوشيج مي رفته است. در سال 1330 مجموعه شعر "مرگ رنگ" منتشر گرديد. برخي از اشعار موجود در اين مجموعه بعدها با تغييراتي در "هشت كتاب" تجديد چاپ شد.
سال 1332، پايان دوره نقاشي دانشكده هنرهاي زيبا و دريافت مدرك ليسانس و دريافت مدال درجه اول فرهنگ. اواخر سال 1332، دومين مجموعه شعر سهراب با عنوان "زندگي خواب ها" با طراحي جلد خود او و با كاغذي ارزان قيمت در 63 صفحه منتشر شد.
تا سال 1336، چندين شعر سهراب و ترجمه هايي از اشعار شاعران خارجي در نشريات آن زمان به چاپ رسيد. سهراب در مردادماه 1336 از راه زميني به پاريس و لندن جهت نام نويسي در مدرسه هنرهاي زيباي پاريس در رشته ليتوگرافي سفر مي كند. فروردين ماه سال 1337، شركت در نخستين بي ينال تهران
خرداد همان سال شركت در بي ينال ونيز و پس از دو ماه اقامت در ايتاليا به ايران باز مي گردد.
در سال 1339، ضمن شركت در دومين بي ينال تهران، موفق به دريافت جايزه اول هنرهاي زيبا گرديد.
در همين سال، شخصي علاقه مند به نقاشي هاي سهراب، همه تابلوهايش را يك جا خريد تا مقدمات سفر سهراب به ژاپن فراهم شود.
مرداد اين سال، سهراب به توكيو سفر مي كند و در آنجا فنون حكاكي روي چوب را مي آموزد. سهراب در يادداشت هاي سفر ژاپن چنين مي نويسد : « ... از پدرم نامه اي داشتم. در آن اشاره اي به حال خودش و ديگر پيوندان و آنگاه سخن از زيبايي خانه نو و ايوان پهن آن و روزهاي روشن و آفتابي تهران و سرانجام آرزوي پيشرفت من در هنر. و اندوهي چه گران رو كرد: نكند چشم و چراغ خانواده خود شده باشم...»
سهراب، در آخرين روزهاي اسفند سال 1339 به دهلي سفر مي كند. پس از اقامتي دو هفته اي در هند به تهران باز مي گردد. در اواخر اين سال، سهراب و خانواده اش به خانه اي در خيابان گيشا، خيابان بيست و چهارم نقل مكان مي كند. در همين سال در ساخت يك فيلم كوتاه تبليغاتي انيميشن، با فروغ فرخزاد همكاري مي¬نمايد.
در تيرماه سال 1341، پدر سهراب فوت مي کند. « ... وقتي كه پدرم مرد، نوشتم: پاسبان ها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آني دنيا را تلطيف كرده بود. فاجعه آن طرف سكه بود وگرنه من مي دانستم و مي دانم كه پاسبان ها شاعر نيستند. در تاريكي آنقدر مانده ام كه از روشني حرف بزنم ...»
تا سال 1343 تعدادي از آثار نقاشي سهراب در كشورهاي ايران، فرانسه، سوئيس، فلسطين و برزيل به نمايش درآمد. فروردين سال 1343، سفر به هند و ديدار از دهلي و كشمير و در راه بازگشت در پاكستان، بازديد از لاهور و پيشاور و در افغانستان، بازديد از كابل براي سهراب رقم مي خورد.
در آبان ماه اين سال، پس از بازگشت به ايران طراحي صحنه يك نمايش به كارگرداني خانم خجسته كيا را انجام داد. منظومه "صداي پاي آب" در تابستان همين سال در روستاي چنار آفريده مي شود.
تا سال 1348 ضمن سفر به كشورهاي آلمان، انگليس، فرانسه، هلند، ايتاليا و اتريش، آثار نقاشي او در نمايشگاه هاي متعددي به نمايش درآمد. سال 1349، سفر به آمريكا و اقامت در لانگ آيلند و پس از 7 ماه اقامت در نيويورك، به ايران باز مي گردد. سال 1351 برگزاري نمايشگاه هاي متعدد در پاريس و ايران. تا سال 1357، چندين نمايشگاه از آثار نقاشي سهراب در سوئيس، مصر و يونان برگزار مي گردد.
سال 1358، آغاز ناراحتي جسمي و آشكار شدن علائم سرطان خون. دي ماه همان سال جهت درمان به انگلستان سفر مي كند و اسفندماه به ايران باز مي گردد. سال 1359... اول ارديبهشت... ساعت 6 بعد ازظهر، سرطان خون، بيمارستان پارس تهران ...
فرداي آن روز با همراهي چند تن از اقوام و دوستش محمود فيلسوفي، صحن امامزاده سلطان علي محمد باقر، روستاي مشهد اردهال واقع در اطراف كاشان ميزبان ابدي سهراب گرديد.
آرامگاهش در ابتدا با قطعه آجر فيروزه اي رنگ مشخص بود و سپس سنگ نبشته اي از هنرمند معاصر، رضا مافي با قطعه شعري از سهراب جايگزين شد:
به سراغ من اگر مي آئيد
نرم و آهسته بيائيد
مبادا كه ترك بردارد
چيني نازك تنهايي من
سهراب مي گفت: «... كاشان تنها جايي است كه به من آرامش مي دهد و مي دانم كه سرانجام در آنجا ماندگار خواهم شد...» و سهراب .... ماندگار شد ....
سهراب در آغاز کار شاعري تحت تأثير شعرهاي نيما بود و اين تأثير در «مرگ رنگ» به خوبي مشهود است. بعدها سبک او دستخوش تغييراتي مي‌شود و شعرش با ديگر شاعران هم دوره خويش متمايز مي‌گردد. از جمله مجموعه شعرهاي ديگر سهراب سپهري مي‌توان به اين عنوان‌ها اشاره نمود:
مرگ رنگ (1330)، زندگي خواب‌ها (1332)، آوار آفتاب (1340)، شرق اندوه (1340)، صداي پاي آب (1344)، مسافر (1345)، حجم سبز (1346)، ما هيچ ما نگاه (1356) و هشت کتاب (1356) که در واقع مجموعه همه هشت دفتر ذکر شده در بالاست که در يک مجلد در سال 56 به چاپ رسيد و بارها تجديد چاپ شد. اکنون نيز در اکثر موارد دفترهاي شعري وي به تنهايي به چاپ نمي رسند و عرضه نمي شوند بلکه به همين صورت يک مجلدي هشت کتاب در دسترس خوانندگان قرار گرفته اند.
وحيد مدرس زاده – کارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسي
دانشگاه آزاد اسلامي کاشان
 
 
چاپ خبر
چهارشنبه1ارديبهشت1389 - 10 :23 نويسنده:علیرضا
 
 

نظرات كاربران در مورد اين خبر

نظري در مورد اين خبر ثبت نشده است!!!

نظر شما درباره اين خبر
نام
نظر شما

 

 
     

 

رفتن به بالا Designer: ARA صفحه اصلی ارتباط با ما درباره ما
Copy Right © 2009 Day News ,All Right Reserved
Free Web Hosting